بايد بر دستان مهاجرين افغاني در ايران بوسه زد
هفته نامه آسمان 16 ارديبهشت 1391
واقعيت آن است كه رفتار ناشايست، تبعيض آميز و مغاير با اصول و موازين حقوق پناهندگان ما با افغان ها خيلي عميق تر از اين حرف هاست. براي درك عميق رفتار غيرانساني ما با افغان ها كافيست ميان رفتار غربي ها با پناهجويان ايراني كه به كشور هاي مختلف اروپايي، آمريكا، كانادا يا استراليا پناهنده شده يا مهاجرت كرده اند، با رفتار ما ايراني ها با افغان ها مقايسه نماييم. به عنوان يك قاعده كلي و حسب موازين بين المللي، هر پناه جو كه به كشور غربي ورود مي كند بعد از مدتي كه به عنوان يك پناهجو پذيرفته مي شود از همه حق و حقوق هايي كه اتباع آن كشور برخوردار هستند برخوردار مي شود. صرف نظر از آنكه پناهجو قانوني يا غير قانوني وارد آن كشور شده است. طبيعي است كه اگر او غيرقانوني به آن كشور داده شده باشد، مدت زماني كه به پرونده اش رسيدگي مي شود خيلي طولاني تر خواهد شد تا زماني كه او قانوني به آن كشور مهاجرت كرده باشد. اما به هر حال بعد از آنكه يك پناهجو در هيبت يك پناهجو يا مهاجر در كشور ميزبان پذيرفته مي شود، همانطور كه گفتيم شهروند آن كشور مي شود.اگر جرمي يا خلافي مرتكب شود، با همان قوانين، مقرراتي و ضوابطي كه در مورد شهروندان خود آن كشور جاري است محاكمه و مجازات مي شوند، از كليه خدمات شهروندي و رفاهي كه اتباع كشور ميزبان ازآن برخوردارند، برخوردار مي شود: اعم از آموزش و پرورش رايگان، خدمات درماني و بهداشتي، حقوق ايام بيكاري، حق اولاد و قس عليذا. به بيان ديگر يك مهاجر ايراني پس از آنكه به عنوان مهاجر در سوئد، نروژ، دانمارك، انگلستان، فرانسه، آلمان، كانادا، آمريكا يا استراليا پذيرفته مي شود با وي همانند شهروندان همان كشور رفتار مي شود. حاجت به گفتن نيست كه اين امتيازات شامل اعضاي خانواده و وابستگان اوهم مي شود. حتي اگر آنان به هنگام ورود به آن كشور، همراه وي نبوده باشند.
اما در ايران؛ يك پناهجوي افغاني صرف نظر از آنكه قانوني وارد كشور باشد يا غيرقانوني، صرف نظر از آنكه يك سال در ايران اقامت داشته باشد يا ده سال يا سي سال، از هيچ حق و حقوقي برخوردار نمي شود. يك افغاني كه في المثل بيست سال است در ايران زندگي مي كند و همسر و فرزند دارد مثل آب خوردن ممكن است توسط نيروي انتظامي از كشور اخراج شود. و باز هم اي كاش اين، همه تراژدي بود!
مشكلات عده اي بر سر راه ثبپ نام و به مدرسه رفتن فرزندان افاغنه در ايران وجود دارد. بعضا آنها رابه مدارس راه نمي دهيم، بعضا ازآنها هزينه آموزش و پرورش فرزندانشان را مي گيريم، بعضا به آنها مدرك نمي دهيم و بعضا اگر يك افغاني مجبور شود فرزندش را از مدرسه اي بيرون آورده و به واسط تغيير شغلش به منطقه يا شهر ديگري ببرد به عذاب العليم دچار مي شود. افغان ها، دفترچه خدمات درماني ندارند و از همان حداقل هايي كه به هرحال تامين اجتماعي براي كساني كه دفترچه خدمات درماني دارند يا فراهم مي كند، بي بهره اند. في الواقع هر امر اجتماعي كه مسلزم ارائه « فتوكپي شناسنامه» و « كارت ملي» مي باشد، افغان ها عملا از آن محرومند به اين معنا كه افغان ها نه مي توانند حساب بانكي داشته باشند؛ نه مي توانند منزل يا اموال منقول ياغير منقولي را خريد و فروش نمايند، نه مي توانند گواهي نامه بگيرند، نه مي توانند مدرسه بروند و نه مي توانند استخدام شوند، نه حتي مي توانند در يك بيمارستان به صورت رسمي بستري شوند نه مي توانند براي خدماتي اعم از تجاري، زيارتي يا غير آن ثبت نام نمايند و نه هيچ امر و كار ديگري. فرقي هم نمي كند كه چند سال درايران بوده اند. يك افغاني و خانواده اش كه ممكن است سي سال هم درايران زندگي كرده باشند، همين وضعيت را دارند.
از همه اين ها اسفناك تر و غير انساني تر، رفتار ما با كودكان معصومي است كه ثمره ازدواج يك افغاني با ايك ايراني مي باشند. در سه دهه گذشته، هزاران خانم يا دوشيزه ايراني با افغاني ها ازدواج كرده اند. حاصل اين هزاران ازدواج، دهه هزار كودكي است كه مادرشان ايراني و پدرشان افغاني است. مي دانم كه خيلي از خوانندگان باور نخواهند كرد، اما از نظر مقامات ايراني، اين افراد وجود ندارند. چون مسولان ما، اين ازدواج ها را به رسميت نمي شناسند، يعني ازدواج با « اتباع بيگانه» را به رسميت نمي شناسند، بنابراين ثمره اين ازدواج ها را هم به طريق اولي به رسميت نمي شناسند. لذا به فرزندان اين ازدواج ها شناسنامه نمي دهند بنابراين دهه هزار ايراني كه امروزه بسياري از آنها به سنين بالاي 18 سال رسيده اند، در كشور هستند كه چون شناسنامه ندارند، وارد هيچ امر و حوزه اجتماعي نمي توانند بشوند. نه مي توانند به مدرسه بروند، نه مي توانند گواهينامه رانندگي بگيرند، نه بيمه شوند، نه حساب بانكي داشته باشند و نه هيچ چيز ديگري. اين رفتارها را كه ما با هم كيشان مسلمان مان كه تازه هم نژاد ما هم هستند انجام مي دهيم، مقايسه كنيد با رفتار غربي هاي بي دين و مذهب در دانمارك، نروژ، فرانسه، انگلستان، كانادا و آمريكا با ايرانياني كه نه هم كيش و آيين غربي ها هستند، نه هم نژاد و تمدن آنها. سال گذشته در مجلس طرحي تهيه شد كه به مشكلات فرزندان ازدواج هاي ايرانيان با افغان ها رسيدگي شود. اما نمايندگان كميسيون قضايي مجلس در همان مرحله رسيدگي در كميسيون، آن را از دستور كار خارج كردند و يكي از مسولان آن كميسيون به مطبوعات توضيحات كافي داد كه چه خطر عظيمي از بيخ گوش ملت متمدن، مسلمان و بافرهنگ ايران گذشت. چه اگر آن لايحه به تصويب مي رسيد خطرات عظيمي متوجه امنيت ملي مان مي شد. هيچ كس هم از آن بزرگوار و نه از ساير بزرگواران كميسيون قضايي و حقوقي مجلس نپرسيد كه روشن شدن وضعين حقوقي دهه هزار انسان كه تنها جرمشان آن بوده كه از مادر ايراني و پدر افغاني به دنيا آمده اند، چه خطري را متوجه امنيت ملي ايران مي كرد؟
به عنوان يك ايراني، از ملت بزرگ افغان كه برخي از هم ميهنانمان اينگونه زشت و غيرانساني با آنها رفتار مي كنند، پوزش مي طلبم. در برابر همه افغان هايي كه خيابان هاي شهرم را تميز مي كنند، ساختمان هاي شهرم را مي سازند، در گاوداري ها و ساير مشاغل دشوار شهرم، شرافت مندانه كار مي كنند، به عنوان نگهبان، آبدارچي و مستخدم و مشاغل ديگر نقش ارزنده اي در توليد ناخالص كشورم دارند، سر تعظيم فرود مي آورم و دستان خسته و پينه بسته شان را با همه وجودم مي بوسم و بر روي سرم مي گذارم.
Hiç yorum yok:
Yorum Gönder