24 Mayıs 2010 Pazartesi

خداوندا ...

خدايا کفر نمي‌گويم،
پريشانم،چه مي‌خواهي‌ تو از جانم؟!
مرا بي ‌آنکه خود خواهم اسير زندگي ‌کردي. خداوندا!
اگر روزي ‌ز عرش خود به زير آيي
لباس فقر پوشي
...غرورت را براي ‌تکه ناني‌به زير پاي‌ نامردان بياندازي‌
و شب آهسته و خسته
تهي‌ دست و زبان بسته
به سوي ‌خانه باز آيي
زمين و آسمان را کفر مي‌گويي
نمي‌گويي؟! خداوندا!
اگر در روز گرما خيز تابستانتنت بر سايه‌ي ‌ديوار بگشايي
لبت بر کاسه‌ي‌ مسي‌ قير اندود بگذاري
و قدري آن طرف‌ترعمارت‌هاي ‌مرمرين بيني‌
و اعصابت براي‌ سکه‌اي‌ اين‌سو و آن‌سو در روان باشد
زمين و آسمان را کفر مي‌گويي
نمي‌گويي؟! خداوندا!
اگر روزي‌ بشر گردي‌
ز حال بندگانت با خبر گردي‌
پشيمان مي‌شوي‌ از قصه خلقت، از اين بودن، از اين بدعت.خداوندا تو مسئولي. خداوندا تو مي‌داني‌ که انسان بودن و ماندن
در اين دنيا چه دشوار است،
چه رنجي ‌مي‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است

13 Mayıs 2010 Perşembe

تقدیم به تمام مردان مظلوم عالم

خوشا آنکس که اصلا" زن نداره

بلای خانگی بر تن نداره

هزاران زن فدای موی یک مرد
فدای گوشه ابروی یک مرد

نمی دانم خدا بر جنس ماده
چرا مهرووفا اصلا" نداده

الهی غرق ماتم باشی ای زن
همیشه همدم غم باشی ای زن

که گفته زن شریک عمر مرده
مگر زن میکند تخم دو زرده

زن ار باشد چو حوری نزد بنده
بود بدتر ز هر مار گزنده

5 Mayıs 2010 Çarşamba

خاطرم نیست

خاطرم نیست تو از بارانی یا از نسل نسیم ،هر چه هستی گذرا نیست هوایت ،فقط اهسته بگو با دلم میمانی ؟
BlogOkulu Gadgets